بعد از بیست وسه سال هنوز نمی دانم،در آن تابستان داغ چگونه جان-زندگی،فراتر از دون پایگان مرگ بر بالای دارکشیده شد؟
آنها بالای دار بودند و بالن های تجارت درآسمان، شاهدان آنها، بسیاری دهان به دهان خبر را شنیدند و گریه نکردند.
ناباورانه به آنچه بر آنها گذشت خیره ماندند.
بعد از این سالها،ه نوز نمی دانم نفس های گرم شما که نفس های زندگی بود،
چگونه بر دار به آخر رسید؟
دیگر صدای خنده های شما نیامد و ما را نیز هیچ چیز خوشحال نکرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر